ونسان ون گوگ (متولد ۳۰ مارس ۱۸۵۳، زوندرت، هلند) نقاش هلندی بود که عموماً پس از رامبراند ون راین بزرگترین نقاش و یکی از بزرگترین نقاشان سبک امپرسیونیست شناخته میشود. رنگهای چشمگیر، قلمموهای برجسته و فرمهای کانتور شده آثار او تأثیر قدرتمندی بر جریان اکسپرسیونیسم در هنر مدرن گذاشت. هنر ون گوگ پس از مرگش، به ویژه در اواخر قرن بیستم، به طرز شگفتآوری محبوب شد، زمانی که آثار او با مبالغ رکوردشکنی در حراجیهای سراسر جهان به فروش رسید و در نمایشگاههای سیار پرفروش به نمایش درآمد.
اوایل زندگی
ون گوگ، بزرگترین فرزند از شش فرزند یک کشیش پروتستان، در روستایی کوچک در منطقه برابانت در جنوب هلند متولد و بزرگ شد. او جوانی آرام و گوشهگیر بود و اوقات فراغت خود را با پرسه زدن در حومه شهر برای مشاهده طبیعت میگذراند. در ۱۶ سالگی، او در شعبه لاهه دلالان هنری گوپیل و شرکا، که عمویش شریک آن بود، شاگردی کرد.
ون گوگ از سال ۱۸۷۳ تا مه ۱۸۷۵ در لندن برای گوپیل و از آن تاریخ تا آوریل ۱۸۷۶ در پاریس کار کرد. تماس روزانه با آثار هنری، حساسیت هنری او را برانگیخت و خیلی زود به رامبراند، فرانس هالس و دیگر استادان هلندی علاقهمند شد، اگرچه ترجیح او دو نقاش معاصر فرانسوی، ژان فرانسوا میله و کامی کورو بود که تأثیرشان تا پایان عمرش ادامه داشت. ون گوگ از دلالی آثار هنری بیزار بود. علاوه بر این، رویکرد او به زندگی زمانی تیره شد که عشقش در سال ۱۸۷۴ توسط یک زن لندنی رد شد. اشتیاق سوزان او برای محبت انسانی خنثی شد و او به طور فزایندهای منزوی شد. او به عنوان معلم زبان و واعظ غیر روحانی در انگلستان کار کرد و در سال ۱۸۷۷ برای یک کتابفروش در دوردرخت، هلند، کار کرد. او که اشتیاق به خدمت به بشریت او را به خود جلب کرده بود، قصد داشت وارد وزارتخانه شود و الهیات را انتخاب کرد. با این حال، این پروژه را در سال ۱۸۷۸ برای آموزش کوتاه مدت به عنوان مبلغ مذهبی در بروکسل رها کرد. وقتی او رویکرد اعتقادی ارتدوکس را زیر سوال برد، با مقامات درگیر شد. پس از سه ماه نتوانست قرار ملاقاتی بگیرد و برای انجام کار تبلیغی در میان جمعیت فقیر بوریناژ، منطقهای معدن زغال سنگ در جنوب غربی بلژیک، آنجا را ترک کرد. در آنجا، در زمستان ۱۸۷۹-۱۸۸۰، اولین بحران معنوی بزرگ زندگیاش را تجربه کرد. او که در میان فقرا زندگی میکرد، تمام داراییهای دنیوی خود را در لحظهای پرشور بخشید. پس از آن، به دلیل تفسیر بیش از حد تحتاللفظی از آموزههای مسیحی، توسط مقامات کلیسا اخراج شد.
بیپول و با این احساس که ایمانش نابود شده است، در ناامیدی فرو رفت و از همه کنارهگیری کرد. او به یکی از آشنایانش گفت: «آنها فکر میکنند من دیوانه
هستم، زیرا میخواستم یک مسیحی واقعی باشم. آنها مرا مثل یک سگ بیرون انداختند و گفتند که من باعث رسوایی میشوم.» در آن زمان بود که ون گوگ شروع به نقاشی جدی کرد و در نتیجه در سال ۱۸۸۰ حرفه واقعی خود را به عنوان یک هنرمند کشف کرد. ون گوگ تصمیم گرفت که از آن پس ماموریتش این باشد که از طریق هنر، تسلی خاطر بشریت را فراهم کند. او به برادرش تئو توضیح داد: «میخواهم به این بدبختها پیام برادرانهای بدهم. وقتی [نقاشیهایم] را با نام «وینسنت» امضا میکنم، این امضا مثل یکی از آنهاست.» این درک از قدرتهای خلاقانهاش، اعتماد به نفسش را بازگرداند.
دهه پربار زندگی ونسان ون گوگ
فعالیت هنری ون گوگ بسیار کوتاه بود و تنها ۱۰ سال از ۱۸۸۰ تا ۱۸۹۰ طول کشید. در چهار سال اول این دوره، ضمن کسب مهارت فنی، تقریباً خود را کاملاً به نقاشی و آبرنگ محدود کرد. ابتدا برای تحصیل در رشته نقاشی به آکادمی بروکسل رفت؛ در سال ۱۸۸۱ به خانه کشیش پدرش در اتن، هلند نقل مکان کرد و شروع به کار با طبیعت کرد.
ون گوگ سخت و روشمند کار کرد، اما خیلی زود متوجه سختی خودآموزی و نیاز به راهنمایی گرفتن از هنرمندان باتجربهتر شد.
در اواخر سال ۱۸۸۱ او در لاهه اقامت گزید تا با یک نقاش منظره هلندی، آنتون ماوه، همکاری کند. او از موزهها بازدید کرد و با دیگر نقاشان ملاقات نمود. بدین ترتیب ون گوگ دانش فنی خود را گسترش داد و در تابستان ۱۸۸۲ با رنگ روغن آزمایشهایی انجام داد.
در سال ۱۸۸۳، میل به «تنها بودن با طبیعت» و با دهقانان او را به درنته، بخش دورافتادهای از شمال هلند که ماوه و دیگر هنرمندان هلندی به آن رفت و آمد داشتند، کشاند. او سه ماه را در آنجا گذراند و سپس به خانهاش که در آن زمان در نونن، روستایی دیگر در برابانت بود، بازگشت. او بیشتر سالهای ۱۸۸۴ و ۱۸۸۵ را در نونن ماند و در این سالها هنرش جسورانهتر و مطمئنتر شد.
او سه نوع سوژه نقاشی میکرد - طبیعت بیجان، منظره و فیگور - که همگی با اشاره به زندگی روزمره دهقانان، سختیهایی که متحمل میشدند و حومه شهری که در آن کشت میکردند، به هم مرتبط بودند. ژرمینال (۱۸۸۵) اثر امیل زولا، رمانی درباره منطقه معدن زغال سنگ فرانسه، ون گوگ را به شدت تحت تأثیر قرار داد و نقد جامعهشناختی در بسیاری از نقاشیهای او از این دوره - مانند بافندگان و سیبزمینیخواران - تلویحاً وجود دارد. با این حال، در نهایت، او در نونن احساس انزوا کرد.
درک ون گوگ از امکانات نقاشی به سرعت در حال تکامل بود؛ او با مطالعهی آثار هالس یاد گرفت که تازگی یک تأثیر بصری را به تصویر بکشد، در حالی که آثار پائولو ورونزه و اوژن دلاکروا به او آموخت که رنگ میتواند به خودی خود چیزی را بیان کند. این امر منجر به اشتیاق او به پیتر پل روبنس شد و الهامبخش عزیمت ناگهانی او به آنتورپ، بلژیک، جایی که بیشترین تعداد آثار روبنس در آنجا دیده میشد، شد.
آشکار شدن شیوه نتنویسی مستقیم روبنس و توانایی او در بیان حس و حال با ترکیب رنگها، در تکامل سبک ون گوگ تعیینکننده بود.
همزمان، ون گوگ با چاپهای ژاپنی و نقاشیهای امپرسیونیستی آشنا شد. همه این منابع بیش از اصول آکادمیک تدریس شده در آکادمی آنتورپ، جایی که او ثبت نام کرده بود، بر او تأثیر گذاشتند.
امتناع او از پیروی از دستورات آکادمی منجر به اختلافاتی شد و پس از سه ماه، در سال ۱۸۸۶ به سرعت آنجا را ترک کرد تا به تئو در پاریس بپیوندد. در آنجا، ون گوگ که هنوز نگران بهبود نقاشی خود بود، با هنری دو تولوز لوترک، پل گوگن و دیگران که بعدها نقشهای تاریخی در هنر مدرن ایفا کردند، ملاقات کرد.
آنها چشمان او را به روی آخرین تحولات نقاشی فرانسه گشودند. در همان زمان، تئو او را با کامی پیسارو، ژرژ سورا و دیگر هنرمندان گروه امپرسیونیست آشنا کرد.
در این زمان ون گوگ برای چنین درسهایی آماده بود و تغییراتی که نقاشی او بین بهار ۱۸۸۶ و فوریه ۱۸۸۸ در پاریس متحمل شد، منجر به خلق اصطلاح و سبک شخصی او در کار با قلممو شد.
سرانجام پالت رنگ او رنگارنگ شد، دیدگاهش کمتر سنتی و تُنهایش روشنتر شدند، همانطور که در اولین نقاشیهایش از مونمارتر دیده میشود.
تا تابستان ۱۸۸۷ او با رنگهای خالص نقاشی میکرد و از قلمموهای شکسته که گاهی اوقات به سبک نقطهچین است، استفاده میکرد. سرانجام، تا آغاز سال ۱۸۸۸، سبک پستامپرسیونیستی ون گوگ متبلور شد و منجر به شاهکارهایی مانند پرتره پدر تانگی و خودنگاره در مقابل سهپایه و همچنین برخی از مناظر حومه پاریس شد.
پس از دو سال، ون گوگ از زندگی شهری خسته شده بود، از نظر جسمی فرسوده شده بود و آرزو داشت «زیر آسمانی روشنتر به طبیعت نگاه کند.» اشتیاق او اکنون «جلوه کاملی از رنگ» بود. او در فوریه ۱۸۸۸ پاریس را به مقصد آرل، در جنوب شرقی فرانسه، ترک کرد.
تصاویری که او در طول ۱۲ ماه بعد خلق کرد - که درختان میوه شکوفا، مناظر شهر و اطراف، خودنگارهها، پرترههای رولین پستچی و دیگر دوستانش، فضای داخلی و خارجی خانه، گلهای آفتابگردان و مناظر را به تصویر میکشیدند - اولین دوره عالی او را رقم زدند.
تصاویری که او در طول ۱۲ ماه بعد خلق کرد - که درختان میوه شکوفا، مناظر شهر و اطراف، خودنگارهها، پرترههای رولین پستچی و دیگر دوستانش، فضای داخلی و خارجی خانه، گلهای آفتابگردان و مناظر را به تصویر میکشیدند - اولین دوره عالی او را رقم زدند.
در این آثار، او تلاش میکرد تا به جنبهی بیرونی و بصری یک پیکره یا منظره احترام بگذارد، اما نمیتوانست احساسات خود را در مورد سوژه سرکوب کند، احساساتی که در خطوط برجسته و جلوههای تشدید شدهی رنگ تجلی مییافتند.
دیدگاه خود را بنویسید